پیشاهنگ جهاد

در باره شهید سید مجتبی نواب صفوی

پیشاهنگ جهاد

در باره شهید سید مجتبی نواب صفوی

ورود ایرانی و سگ ،ممنوع!

ورود ایرانی و سگ ،ممنوع!
سید مجتبی که از مدرسه صنعتی فارغ التحصیل شد،به واسطه مدرک تحصیلی اش درشرکت نفت استخدام و بعد از مدت کوتاهی از تهران به آبادان منتقل شد.

شب ها جلسات بحث دینی و اجتماعی برای کارگران راه انداخته بودیم :(...نفت از آن ماست ،اینها(آمریکا و انگلیس) نوکر ما هستند و نباید بر ما مسلط باشند.این ها از ما حقوق می گیرند.ما نباید اجازه بدهیم که بعضی از قسمت های آبادان را در اختیار خودشان بگیرند و به شخصیت ما توهین کنند{اشاره به جمله ی ورود ایرانی و سگ ممنوع است}...)

شش ماهی می شد که به آبادان آمده بودم، خبر دهن به دهن به ما رسیده بود. یکی از متخصصین انگلیسی ،به طرز فجیعی یک کارگر ایرانی را زده بود.تحقیق کردم. وضعیت کارگر خیلی وخیم بود. خون خونم را می خورد. باید کاری می کردیم، تا دیگر هیچ(نوکری)جرات چنین برخوردی را با اربابش نداشته باشد. شب ،در جلسه شبانه قرارها را گذاشتیم:
-...چون ما مسلمان هستیم وقصاص یکی از احکام ضروری ماست ، این فرد باید بیاید و جلوی جمع از برادر ماپوزش بخواهد و اگر این کار را نکرد ،عین جراحتی را که وارد کرده به او وارد می کنیم....
صبح سیل کارگران بسوی محل کار آن انگلیسی به راه افتاد.جلوی محل کار یارو انگلیسی جمع شده بودیم و شعار می دادیم. ارتش وارد شد و با تیر اندازی هوایی مردم را متفرق کرد. دستور رسیده بود تا رهبر شورشیان دستگیر شود. ما هم نواب را شبانه از طریق لنج به سمت بصره و بعد نجف فرستادیم

اولین قیام

اولین قیام


اواخر جنگ جهانی دوم و مدتی بعد از آن ، به واسطه این که دولت ایران موظف به تامین خوراک سربازان سه کشور متفق(آمریکا –انگلیس و روسیه )بود، وضعیت زندگی مردم به خصوص در شهرهای مرکزی سخت و مشقت آور بود.


نان نایاب وگران بودونانوایی ها شلوغ.حبوبات ،برنج ،قند و شکر هم جیره بندی شده بود.


17آذر1321 همین که زنگ تفریح خورد ، روی یک صندلی چوبی ایستاد-هروقت می خواست حرف مهمی برای بچه ها بزند همین کار را می کرد-و رو به دانش آموزان گفت:<<...برادران ما در مقطعی از تاریخ وطنمان قرار گرفته ایم که دربرابر آینده مسئولیم...هجوم اجانب ، بنیادهای مذهبی ما را تهدید می کند و انسان عصر ما را به صورت برده در می آورد...در گذشته اقتصادما واکنون شخصیت ما را می کوبند... پدران ما نمی دانند به کارشان برسند یا ارزاق ما را تهیه کنند.بهتر اینکه ما حرکت کنیم و برویم جلوی مجلس و خواسته هایمان را به دولت بگوئیم تا تکلیفمان را معین کند...>>حرفهای نواب که تمام شد دانش آموزان مدرسه <<صنعتی آلمانها>>به طرف مجلس شورا به راه افتادتد . در طول مسیر دانش آموزان مدرسه ((ایرانشهر))و ((دارالفنون))نیز به آنان پیوستند.شهامت آنها باعث شد مردم هم به آنها ملحق شوند.حوالی مجلس ماشین های ارتشی جلوی مردم ایستاد و راهپیمایی اعتراض آمیز دانش آموزان به خون کشیده شد.دو شهید و دهها مجروح.


عصر همان روز مجلس جلسه ی ویژه ای تشکیل داد و ((قوام)) نخست وزیر سفارشی اشغالگران برکنار شد.

نواب صفوی

نواب صفوی
حالا دیگر سرپرست خانواده ،دایی محمود بود.تازه چند وقتی بود که شناسنامه صادر می کردند.وقتی مادرم برای گرفتن شناسنامه رفت،نام خانوادگی خودش را که((نواب صفوی))بود به انتهای اسم ما اضافه کرد و من از آن روز شدم سید مجتبی نواب صفوی.